امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

امیر های مادر

رفتن به چهارتا امامزاده در یک روز ...

تاریخ به بعد، نمک هم جزو نذریات این بقعه شد یک روز که من در اتاقم در حال درس جواب دادن به مامان بودم  متوجه خنده های بلند بلند و قهقهه امیر علی جون شدیم  ما هم بدون اینکه علتش را بدونیم با اون می خندیدیم تا اینکه خودش از ما پرسید مگه حسنی هم امام میشه ؟؟؟ من و مامان که تازه علت خنده های امیرعلی را متوجه شدیم دیگه اینبار از خنده غش کردیم حالا نخند کی بخند مامان از من پرسید یاران امام رضا ع را نام ببر من گفتم: خواهرش حضرت معصومه س ،برادرش حضرت شاهچراغ و امامزاده عبدالعظیم حسنی ع امیرعلی که همه داستانهاش ،اسم شخصیتش حسنی ست فکر کرد همون حسنی حالا امامزاده شده  برای همین هم بلند بلند می خندید ...
19 دی 1392

عید قربان 92

امسال عید قربان  هم مانند سالهای قبل خیل بهمون خوش گذشت مخصوصا اینکه روز چهارشنبه بود و مدرسه ها تعطیل شدند و سه روز پشت سرهم  خوش گذروندیم سه شنبه که روز عرفه بود همراه مامان جونم به بابل رفتیم به پیشنهاد عزیزجون من به همراه خاله ساراجون و عزیز جون به مسجد پیش خونه شون رفتیم چون اگه با مامانم باشم دوربرمی داشتم و شیطونی می کردم اما مامان جون همراه دوستش رفتن امامزاده عبدالله ع خلاصه مراسم خیلی خوبی بود مخصوصا اینکه آخرش بهمون افطاری متنوع  هم دادند وقتی مراسم تموم شد و به سمت خانه رفتیم به محض باز کردن در حیاط با صحنه فجیعی روبرو شدیم خاله سارا چنان جیغی زد که عزیز گناهی نزدیک بود غش کنه..... اد...
19 دی 1392

تولد 13 سالگی امیراحمدجون

امسال تولد 13سالگی ام مصادف میشه با 11محرم یعنی بعد از عاشورا تاسوعا بنابراین ما تصمیم گرفتیم قبل از آمدن ماه محرم ،جشن تولد خانوادگی بگیریم مامان جون یک شام خوشمزه درست کرد و من هم در چیدن میز شام بهش کمک کردم بعد از چیدن میوه ها در ظرف ،نوبت باد کردن بادکنکها بود با مامان و امیرعلی مسابقه دادیم طبق معمول همه مسابقه ها برنده نهایی ، امیرعلی بود تا اینکه مهمونا هم از در وارد شدند عمه فاطمه و عمه نجمه و مامان بزرگ و بابابزرگ با یک بسته هدیه بزرگ . بلافاصله شام را روی میز چیدیم و مهمانان بزرگوارمون را دعوت به خوردن شام نمودیم بعد از شام هم بازار عکس انداختن و کیک بریدن و شمع فوت کردن داغ داغ بود بعد هم بابابزرگ ...
19 دی 1392

امیرعلی جون و محرم 92

یه روز  در مدرسه مراسم  عزادری امام حسین ع بود از روز قبل خانم مربی گفت : فردا لباس سیاه بپوشید اگر نداشتید برا سالهای قبلتون را بپوشید . امیرعلی هم از جوراب و زیرپوش و بلوز بگیر تا کاپشن و شلوارش را هم، حتی سیاه پوشید  بعد هم یه شال سیاه که مزین به نام امام حسین ع بود را به گردنش گذاشت و با دوتا سربند یکی سبز رنگ با نام ابوالفضل ع و دیگری قرمز رنگ به نام اباصالح عج به مدرسه رفت  تا یکی را به دوستش بده غروب تاسوعا هم همراه مامان جون به بابل رفتند و بعد همراه خاله ساراجون به دسته روی بزرگ بابل از سبزه میدان تا آستانه امامزاده قاسم ع رفتند و     امیر علی جون تمام راه&nb...
19 دی 1392

برگزاری طرح مدام (یک روز اداره مدرسه توسط دانش آموزان)

قرار بود اولین مرحله  طرح مدام (اداره مدرسه توسط دانش آموزان)  در روز یکشنبه24 آذر 92 در مدرسه برگزار گردد من بعنوان معلم درس علوم اجتماعی انتخاب شدم معلم اجتماعی آقای حسن پور از بین من و اسدالله زاده و دوست دیگرم ،منو  انتخاب کرد اسدالله زاده کمی حالش گرفته شد بنابراین منو تهدید کرد به اینکه اون روز ازت سوالهای سخت می پرسم تا حالت گرفته بشه راستش را بخواید کمی هم ترسیده بودم و استرس گرفتم اما وقتی موضوع را به مادرم گفتم کلی بهم روحیه داد و بهم گفت که" اطلاعات عمومی تو خیلی بالا ست مگه تو نیستی که از بابلسر تا ساری یک ریز داری با بابابزرگ بحث و صحبت می کنی ؟ تازه تو تمام دو سال قبل همش   مجری برنامه ها...
19 دی 1392

مراسم عزاداری امام حسین ع در مدرسه امیراحمد جون

مراسم عزاداری و سینه‌زنی به مناسبت ایام محرم و شهادت سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) در روز یکشنبه 19/8/92 در مدرسه ما  همراه با زیارت عاشورا، مداحی و نماز جماعت برگزار شد.   در پایان مراسم از کلیه دانش‌آموزان به صرف ناهار پذیرایی گردید در ضمن از شروع ایام محرم،همه روزه از ساعت 7:20 الی 7:55 مراسم عزاداری به همراه زیارت عاشورا و مداحی با شکوه خاصی با شرکت پرشور دانش‌آموزان و معلمان در نمازخانه مدرسه  برگزار می‌شد ...
19 دی 1392

برگزاری مراسم اربعین حسینی92

به مناسب اربعین سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) و یاران باوفایش طبق هر سال در ،مسجد محل بابابزرگ جون، شام می دهیم و دعوت عمومی ست بنابراین قرار بود چون من نوبت دندانپزشکی داشتم ابتدا امیرعلی را با مامان جون به باشگاه برسونیم  بعد برگردیم و با امیرعلی به مراسم اربعین برویم اما ترافیک بابل همانا و دیر رسیدن به امیر علی هم همانا بنابراین با بابا جون هماهنگ کردیم امیرعلی را از باشگاه بگیره من و مامان هم تا ساعت 8شب مطب دندانپزشکی بودیم خلاصه خودمون را به مراسم رسوندیم دیدیم امیرعلی ،پیش دیگ غذا نشسته و مامان بزرگ و خانمهای دیگه هم اونجا هستن امیر علی هم کفگیر بدست حسابی داره بازار گرمی می کنه گناهی مامان بز...
19 دی 1392